محل تبلیغات شما

به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم
پر و بالی تکاندم، خسته از پرواز برگشتم

به سویت آمدم تا خود بگویم راز عشقم را
دل از شرمندگی پر بود و بی ابراز برگشتم

مرا چون موج، دوری از تو ممکن نیست ای ساحل
هزاران بار ترکت کردم اما باز برگشتم

نه مثل ساحران پستم نه چون پیغمبران والا
عصا انداختم بی سحر و بی اعجاز برگشتم

دل از بیهوده گردی‌های سابق کندم و چون گرد
به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم

سجاد سامانی

تو را ز یاد نبردم مکن فراموشم...

به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم

دشوار است فراموشی لبخند تو

ای ,تو ,بی ,چون ,دامان ,آغاز ,و ای ,ای آغاز ,پایان و ,ای پایان ,دامان تو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فقط مهنــ❤ـــازم شرح نگرانی هایم